دیگرلحظه های سخت وگناه آلود ومعصیت دیده نمی شود بلکه
پرسیده می شوددیگردروغی درکارنیست که هرچه خواستی
بادروغ داشته باشی یادیگران رافریب دهی چنین حسی است که وقتی برای مومنی که واقعآونه به ظاهربلکه درباطن آنقدرکه پاک باشد
لذت بخش است نگاه های نفس آلود معنایی نخواهد داشت پول معنایی نخواهد داشت که بتوانی ماننددنیا بادادن پول نجات بیابی
نه بلکه درآنجاکسانی که دراین دنیاصداقت وعدل وکرم داشته انددرآن
جهان بهترین هاراخواهندداشت همه ی مازنده می شویم وازقبرهابیرون می آئیم وسیاهی هاتمام می شودفکرهای پلیدهرچه باشدباوجوداین جهان جایی نخواهدداشت
سعی کن هربارکه گناهی کردی ازآن دورشوی. صبح هاکه صدای زنگ تلفن توراازخواب بیدارمی کند یاهرچیزدیگرتانماز
صبح بخوانی وشیطان یک باره به سراغت می آیدکه مبادابیدارشوی ونمازبخوانی کمی استراحت کن وبعدولی غفلت ازآنکه دیگرازخواب بیدارنمی شوی شایدمدتی شایدبرای
همیشه اگرعجلت برسد دیگر میخواهی چه کنیآخرین لحظه زندگیت در امر شیطان بوده وبعد در آن جهان آه افسوس بر می خیزد که چرا این قوه عقل مرا به سوی نماز نکشاند اما اشتباه است چون این نفس من بود ودر آن جهان هیچ وپوچی و خداوندی که همیشه در هر جا قادر بوده باز هم درآن جهان قادر وعادل است ودیگر از تقلب صحبتی نیست اعمالت باز خواست می شود فکر کن ببین چقدر گناه کرده ای آن موقع است که مهر خاموشی بر دهانت می خورد تا کلمات دروغ را به زبان نیاوری اشکهایت ریخته میشود
ولی این باربرای چه آری به خاطرآن همه گناه ودروغ وای برتوکه به فکردنیایت بودی وحال فرصتی دردست نداری که جبران آن هم باشدآری توبه چنین سرایی می روی جهان آخرت
نویسنده متن :زهرا بهشتی معز